مقالات آموزشي
|
شنبه ، 2 بهمن 1389 ، 22:26 |
ريچارد وايزمن از سال 1994 تحقيقي را شروع كرد در رابطه با شانس. اين تحقيق 10 سال طول كشيد. او ميخواست بداند چرا بخت و اقبال هميشه در خانه بعضيها را ميزند، اما سايرين از آن محروم ميمانند.
وي آگهي در روزنامههاي سراسري چاپ كرد. او از افرادي كه خود را خوششانس و بدشانس ميدانند خواست تا با او تماس بگيرند. 700 نفر براي شركت در مطالعه وايزمن داوطلب شدند. طي 10 سال تحقيق وايزمن بارها با آنها مصاحبه شد، زندگيشان زير نظر گرفته شد و از آنها خواسته شد در آزمايشهايي شركت كنند.
استاد دانشگاه هارتفوردشاير كليد خوششانسي و بدشانسي را در افكار و كردار اين افراد دانست. او با ترتيب دادن آزمايشي سعي كرد بفهمد آيا اين مساله ناشي از توانايي آنها در شناسايي چنين فرصتهايي است يا نه. او به هر دو گروه افراد خوششانس و بدشانس روزنامهاي داد و از آنها خواست آن را ورق بزنند و بگويند چه تعداد عكس در آن هست. به طور مخفيانه يك آگهي بزرگ وسط روزنامه قرار داده شده بود كه ميگفت: اگر به سرپرست اين مطالعه بگوييد كه اين آگهي را ديدهايد، 250 پوند پاداش خواهيد گرفت. اين آگهي نيمي از صفحه را پر كرده بود و با حروف بسيار درشت چاپ شده بود. با اينكه اين آگهي كاملاً خيرهكننده بود، اما افرادي كه احساس بدشانسي ميكردند عمدتاً آن را نديدند، در حالي كه اغلب افراد خوششانس متوجه آن شدند. مطالعه ريچارد وايزمن نشان داد افراد بدشانس عموماً عصبيتر از افراد خوششانس هستند و اين فشار عصبي توانايي آنها را در توجه به فرصتهاي غيرمنتظره مختل ميكند، در نتيجه آنها فرصتهاي غيرمنتظره را به خاطر تمركز بيش از حد بر ساير امور از دست ميدهند. اين روانشناس تجربي پنج معيار شخصيتي در رابطه با خوششانسها و بدشانسها ارائه داد؛ سازشكاري، وظيفهشناسي، برونگرايي، روانرنجوري و جسارت. اگرچه در مورد سازشكاري و وظيفهشناسي تفاوتي بين خوششانسها و بدشانسها وجود نداشت، اما وايزمن تفاوتهاي چشمگيري را در برونگرايي، روانرنجوري و جسارت يافت. برونگرايي افراد خوششانس به طور مشهودي سرتر از بدشانسها بود. وايزمن عقيده داشت برونگرايي از سه طريق، معاشرت با افراد بيشتر، بهره بردن از گيرايي اجتماعي و در تماس بودن با افراد، احتمال برخورد خوششانسها را با پيشامدهاي خوشاقبال به نحو چشمگيري افزايش ميدهد. براي مثال افراد خوشاقبال اغلب دو برابر بدشانسها لبخند بر لب دارند و نگاهشان بيشتر با ديگران درگير است كه به برخوردهاي اجتماعي و ايجاد فرصتهاي بيشتر منجر ميشود. براي مثال وقتي به مهماني ميروند چنان غرق يافتن جفت بينقصي هستند كه فرصتهاي عالي براي يافتن دوستان خوب را از دست ميدهند. آنها به قصد يافتن مشاغل خاصي روزنامه را ورق ميزنند و از ديدن ساير فرصتهاي شغلي باز ميمانند. افراد خوششانس آدمهاي راحتتر و بازتري هستند، در نتيجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در جستوجوي آن هستند ميبينند. ش شاخص روانرنجوري ميزان آسودگي يا اضطراب فرد را ميسنجد و طبق يافته وايزمن، خوششانسهاي مضطرب نصف بدشانسها بودند، چون خوششانسها خيالشان راحتتر از بقيه است و به فرصتهاي تصادفي (حتي در زماني كه انتظارش را ندارند) توجه نشان ميدهند. علاوه بر اين ريچارد وايزمن دريافت كه خوششانسها جسارت خيلي بيشتري هم نسبت به بدشانسها دارند. افراد خوششانس در زندگي پذيراي تجربههاي جديد هستند. پايبندي به عرف ندارند و عاشق پيشبينيناپذيرياند. خوششانسها به خودي خود بيشتر سفر ميكنند، با فرصتهاي تازه رودررو ميشوند و از موقعيتهاي منحصر به فرد استقبال ميكنند. البته انتظارات هم نقش مهمي در شانس ايفا ميكند. افراد خوشاقبال در انتظار وقوع چيزهاي بهتري هستند و با روبهرو شدن، از آنها بهره ميبرند. اما حتي در مواجهه با بدبياري هم خوششانسها شكستشان را به اقبالي بلند تبديل ميكنند.
|